خواهر کوچولو به من بگو خدا چه شکلیه؟
خود را پیدا کنیم ! اما چگونه وقتی از او به دوریم ؟
تامی کوچولو به تازگی صاحب یک خواهر شده بودوپدر ومادرش مانند اکثر والدین به تامی می گفتند:
<خواهرت را خدا به ما داده خواهرت از پیش خدا آمده...>
اما جالب آن بود که تامی کوچولو مدام به پدر و مادرش اصرار می کرد که او را با خواهر کوچولوش تنها بذارند.پدر و مادرش می ترسیدند تامی هم مثل اکثر بچه های چهار یا پنج ساله به خواهرش حسودی کند و به او آسیبی برساند برای همین بهش اجازه نمی دادند با نوزاد تنها بماند.بالاخره یک روز بهش اجازه دادند با نوزاد تنها بماند.تامی با خوشحالی به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست.
تامی کوچولو بطرف خواهر کوچکترش رفت صورتش را روی صورت اون گذاشت و به آرامی گفت:
-"خواهر کوچولو به من بگو خدا چه شکلیه؟من کم کم داره یادم میره...".
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم اردیبهشت ۱۳۸۹ ساعت توسط محدثه قاسمی ارانی و حمزه دادگر ارانی
|
اهل کویرم بی اوست که میمیرم یا حضرت حق